خاوران، تابستان از خون چکید
تابستان از گرما چکید، تابستان از خیابان چکید، تابستان از تابستان چکید، تابستان، شصت و هفت بار چکید، تابستان در خاوران، آرام گرفت. تابستان، بنفشه شد، کاوه شد، مژگان شد. نوشتن از تابستان، برای من فقط یک تابستان است، تابستانی که خون بود و خون، تابستان شصت وهفت.
تابستان خاوران
در سه راه افسریه در جنوب شرق تهران جادهای است به نام بلوار امام رضا که سرآغاز جاده تهران مشهد است. پانزده شانزده کیلومتر که در این جاده حرکت کنید در سمت چپ چند گورستان میبینید که به اقلیتهای مذهبی تعلق دارد. یکی از این گورستانها، گورستان خاوران است؛ جایی که از ۲۰ سال پیش، شاهد رفت وآمد سوگوارانی است که گلهای پرپرشده خود را روی قبرهایی میریزند که نام صاحبان آنها، روشن نیست. گورستانِ جمعیِ زندانیان سال ۶۷؛ آنان که پس از دادگاههایی چند دقیقهای، حکم مرگ گرفتند و تیرها که تمام شد، در شوفاژخانههای زندان اوین بردار شدند.
کل گورستانی که اعدام شدگان در آن خفتهاند به محوطهای در ابعاد حدود سی متر در شصت متر خلاصه میشود و در واقع چیزی جز زمینی خاکی نیست. هرچند، بعضی از خانوادهها سنگ قبرهای نمادین و فرضی در جاهایی نصب کردهاند. دو سه سنگ قبر هم هست که میگویند کسانی که آنها را آنجا گذاشتهاند به نحوی اطمینان حاصل کردهاند که اعدامیِ مورد نظرشان در آنجا مدفون شده است.
گورستان خاوران در گذشتهها تنها محل دفن بهاییان بود اما اکنون بخشی از آن به عنوان مدفن کسانی شناخته میشود که در اعدام دسته جمعیِ شمار زیادی از زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ جان خویش را از دست دادند. اعدامهایی که به حکم آیتالله خمینی انجام گرفت و بهانه آن نیز، انجام عملیات “فروغ جاویدان” از سوی سازمان مجاهدین خلق ایران ذکر شد. عملیاتی که پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط جمهوری اسلامی و اعلام آتشبس انجام گرفت. اما هنوز برای بسیاری این سؤال وجود دارد که اگر بهانۀ اعدامها، این عملیات بود، چرا زندانیانی که از سالها پیش درزندان به سر میبردند ـ از مجاهد و چپ ـ اعدام شدند؟
تابستان اعدام
“آن شب بدون تلویزیون و در سکوت و درد شام خوردیم. ظاهرا همه سرگرم و مشغول کارهای معمولیمان بودیم. شب از یازده گذشته بود. به خاطر ساعت خاموشی بند، چراغ اتاقها همه خاموش و تنها لامپ کوچکی که حکم چراغ خواب را داشت، روشن مانده بود. البته چراغ راهروی بند زندان تا صبح روشن میماند. زندانیان تازه در رختخوابهای پتوییشان خزیده بودند. بعضی از زندانیها هنوز نیم خیز و بعضیها هم هنوز در جایشان نشسته بودند و پچ پچ میکردند. من در راهروی رو به روی اتاقمان که اتاق ۱۱۳ بود نشسته بودم و روزنامههای روز قبل را میخواندم. ناگهان صدای همهمه گنگی از دور به گوش رسید. در آن شب، در آن سکوت این صدا عجیب مینمود. همه آنهایی که بیدار بودند گوش تیز کردند. صدا نزدیک شد. زندانیان به هم نزدیکتر شدند. صدای چکمه پاسدارها و همهمه میآمد. گویی مارش نظامی است. در واقع تپههای اوین پشت سر ما قرار داشت.
فردین از اتاق ۱۱۲ بیرون آمد. رنگ بر چهره نداشت. آرام و بیگفتوگو کنارم نشست. همه گوش شدیم. صدای شعارها در شب پیچید و به پشت پنجره آموزشگاه رسید. صدا در همان جا ماند: «مرگ بر ملحدین کافر. مرگ بر ملحدین کافر.» شعارها مرگ بر منافق نبود. زندانیان رنگ به رنگ شدند. با نگاه از هم میپرسیدند چه خواهد شد؟! صدای شوم رگبار سینه شب را درید. سپس صدای تک تیر آمد. شروع به شمارش کردم اما دلشوره و درد سبب شد نتوانم ادامه بدهم.
فردین با سیمایی زرد شده، دست مرا میفشرد. اندوهی تلخ سراسر وجودم را فرا گرفته بود. هیچ کس حرف نمیزد. چند نفر یا چندین نفر اعدام شده بودند. تا صبح صدای پارس سگها میآمد. چه کسانی بودند؟ مجاهدین بودند یا چپها؟ هما و مریم از بچههای مجاهد بودند یا شاپور و رحمت و محمد علی و خلیل منصور؟ اصلا فرقی میکرد که چه کسی آنجا پشت دیوار به گلوله بسته شده و غرقه در خون به زمین افتاده است؟ او هر کس بود حتما عزیز مادر و پدری بود و فرقی نمیکرد؛ چه مجاهد، چه فدایی، چه تودهای، چه خط سه، همه انسانهایی بودند که به خاطر اعتقادشان به آزادی انسان و عدالت اجتماعی اعدام شده بودند.”
تابستان مرگ
همه چیز از تابستان سال ۶۷ آغاز شد. سالی که با توجه به شرایط کشور، آیتالله خمینی، قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت و از آن با عنوان “نوشیدن جام زهر” یاد کرد. چندی پس از پذیرش قطعنامه، سازمان مجاهدین خلق، در مرزهای ایران و عراق دست به عملیاتی نظامی زد. این عملیات با شکست مواجه شد و بسیاری از نیروهای مهاجم، کشته یا توسط نیروهای جمهوریاسلامی اسیر شدند. اعدامیان اما در این عملیات حضور نداشتند؛ برخی از زندانیان باقیمانده از آن دوران نیز گفتهاند که کسی در زندان از این عملیات خبر نداشت، چراکه سه ماه قبل از اعدامها، همۀ ملاقاتها قطع شده بود.
مقامات جمهوریاسلامی تاکنون درباره اتفاقات سال ۶۷ سکوت کردهاند و جز در موارد معدودی، حرف و سخنی از این واقعه به میان نمیآید. تنها منبع رسمی که درباره اعدامها سخن گفته، خاطرات آیتالله منتظری است که به برخی از مکاتبات و اتفاقاتی که در این زمینه رخ داده، اشاره دارد.
آنگونه که آیتالله منتظری نوشته است، پس از عملیات مجاهدین، آیتالله خمینی، با نوشتن نامهای دستور بررسی مجدد پرونده زندانیان را میدهد و مینویسد: “کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند.”
ناما جعفری
.......
منابع
خاطرات آیتالله منتظری
بنیاد برومند که در ۲۲ خرداد، نسخه انگلیسی بررسی اعدامهای سال ۶۷ را منتشر کرده بود
خاطرات فرخ رو پارسای نوشتهٔ منصوره پیر نیا
خاطرات ایرج مصداقی
لیست اعدام شدگان کانون حقوق بشر
خاطرات عفت ماهباز-راه توده
نظرات